loading...
علمی
مهراد حسینی بازدید : 20 دوشنبه 13 آذر 1391 نظرات (2)

-مقام و منزلت مادر امام زمان(عج) نرجس نوه شمعون وصیّ عیسی(ع) نام مادر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشزیف) «ملیکه» بود که از طرف پدر دختر«یشوعا»فرزند امپراتور روم شرقی،و از طرف مادر نوه«شمعون»یکی از یاران و وصی حضرت عیسی(ع)بودند.اگرچه ایشان ازخاندان امپراتور بود و در کاخی مجلّل زندگی می کرد،اما ایشان بر خلاف تمامی کسانی که در کاخ زندگی می کنند نبودند و پاکیزگی و عفّت را در سیره خود قرار داده بودند و در روش زندگی از اجداد مادری؛یعنی شمعون،عیسی(ع) و مریم(س)،پیروی می کرد.رفتار وی سرشار از صفا،معنویت و پاکی بود و هیچ شبا هتی به کردار درباریان نداشت او از معاشرت با درباریان دنیاپرست اجتناب می کرد و همواره زندگی در خانواده پاک مؤمن را از پروردگار طلب می نمود. سر انجام خداوند متعال خواسته وی را مستجاب و به شکلی عجیب او را به هدفش رسانید. خواستگاری و مجلس عقد حضرت نرجس(ع) وقتی ملیکه به سن ازدواج رسید،جدّش امپراتور روم،او را برای همسری برادر زاده اش برگزید.او از طرف برادرزاده اش از ملیکه خواستگاری کرد و از آن جایی که کسی نمی توانست از فرمان امپراتور سر پیچی کند،مجلس عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد ه شد.در آن مجلس 300 نفر از برگزیدگان روحانیون و کشیشان مسیحی،700 نفر از افسران و فرماندهان ارتش و 4000نفر از اشراف،معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند. برادر زاده و امپراتور هر دو بر روی تخت نشسته بودند،همین که روحانی مسیحی انجیل را باز کرد تا آیات آن را تلاوت کند، ناگهان زلزله آمد.کاخ لرزید وهمه کستنی که روی تخت نشسته بودند بر زمین افتادند امپراتور و برادر زاده اش هم بر زمین افتادند.یکی از کشیشان بزرگ به است.امپراتور دستور ختم مجلس را داد.این بار امپراتور تصمیم گرفت که ملیکه را برادر زاده ی دومی بگیرد و گفت:شاید برای ازدواج ملیکه با برادر زاده ی اولی خداوند راضی نبوده شاید با برادر زاده دومی خداوند راضی باشد.مقدمات مراسم عقد ملیکه با برادر زاده دومی داده شد ولی دوباره همان حادثه یعنی زلزله رخ داد.باز هم امپراتور و برادرزاده اش بر زمین افتادند و همگان از وحشت به بیرون کاخ رفتند.امپراتور بسیار ناراحت و اندوهگین شد و لحظه ای آن حادثه عجیب را فراموش نمی کرد. پذیرفتن اسلام در خواب ملیکه می گوید:از خواب بیدار شدم ولی ماجرای خواب را به هیچکس و حتی به جدّم امپراطور روم نگفتم تا مبادا به من آسیبی برسانند ولی شب و روز در فکر این خواب عجیب بودم و با خود می گفتم من در اینجا و امام حسن عسگری(ع) در شهری دور از اینجا چگونه به خانه او راه بیابم. مجبت امام حسن عسگری(ع) سراسر دلم را گرفته بود.تنها به او می اندیشیدم تا این که بیمار و رنجور شدم. تمام پزشکان روم را به بالین من آوردند ولی معالجه آنها بی نتیجه ماند. زیرا که بیماری من بیماری جسمی نبود که با معالجه بهتر بشود. تا این که روزی پدرم که از من ناامید شده بود به من گفت:«هر آرزویی داری بر آورده می کنم.» به او گفتم:«می خواهم نسبت به زندانیان مسلمان سخت گیری نکنی.» پدرم هم قبول کرد تا اینکه حال من بهتر شد. خواب عجیب چهارده شب از این ماجرا گذشت شبی خوابیدم و در خواب دیدم فاطمه زهرا(س) بانوی بزرگ دنیا و آخرت همراه مریم(ع) و بانوان دیگر نزد من آمدند. حضرت مریم(ع) به من گفت:«این بانو مادر همسر تو است.» بی اختیار به یاد همسرم امام حسن عسگری (ع)افتادم و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه زهرا(ع) عرض کردم: «از امام حسن عسگری (ع) گله دارم که به من سری نمی زند.»دیگر گریه امان نداد و زار زار گریستم. حضرت فاطمه(ع) فرمود:«تا تو مسیحی هستی فرزندم به سراغ تو نمی آید.اگر می خواهی خدا و حضرت مسیح(ع) از تو خشنود شوند،دین اسلام را بپذیر تا چشمانت به جمال امام حسن عسگری(ع) روشن شود.» گفتم:«مادر جان با تمام وجود حاضرم که اسلام را بپذیرم.»فرمود بگو:«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.» گفتم:«گواهی می دهم به یکتایی خدا و پیامبری حضرت محمد(ص).» آنگاه فاطمه زهرا (ع) مرا در آغوش گرفت و نوازش کرد و فرمود:«خوشحال باش به تو مژده می دهم که از این به بعد امام حسن عسگری(ع) به دیدار تو خواهد آمد و تو به زیارت او موفق می شوی.» از خواب بیدار شدم بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یکتایی خدا و پیامبری حضرت محمد(ص) را به زبان می گفتم و در انتظار دیدار امام حسن عسگری (ع) بودم تا اینکه شب بعد در همین فکر اندیشه خوابیدم و در خواب امام حسن عسگری (ع) به دیدار من آمد.از دیدار او بسیار خوشحال شدم و گله کردم که چرا به دیدار من نیامدی با اینکه دلم غرق محبت تو است. فرمود علت جدایی این بود که تو در دین اسلام نبودی از این به بعد به دیدار تو خواهم آمد تا روزی که خداوند تو را ظاهر همسر من گرداند.»

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سامان در تاریخ 1391/09/13 و 19:37 دقیقه ارسال شده است

سلام به برادران عزیز
1.کارتان عالیست و وبتان عالی تر
2.کمی مطالب طولانیست (سخت میشه خواندنش)
3.کمی هم بزرگتر بنویسید (آخه چشمامون در اومد ! )
4.آقا مهراد اگه ممکنه از قطار و کشتی و چندتا وسیله نقلیه قدیمی تر مثل : شتر و اسب و عزیز دل ما خر و ... هم مطالبی بگذارد.
5.این هم تقدیم به تفنگدار سوم شکلک ، کجاست پس ؟


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    وظیفه ما در برابر حضرت حجت(ع) چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 59
  • بازدید کلی : 1,242